ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود اما قایق نداشت...دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت...حکایت کسی که زجر کشید اما ضجه نزد...زخم داشت ولی ناله ای نکرد...نفس میکشید اما همنفس نداشت...خندید غمش را کسی نفهمید...!!!
بزن باران که امشب دلبرم مستانه می رقصد
شب افسونگرم لب بر لب پیمانه می رقصد
بده ساقی شراب آتشین مست و خرابم کن
که امشب دلبرم در مجلس بیگانه می رقصد
از روی کینــه نیــسـت اگــر خـنجــر بــه سـینــه ات مــی زننــد
ایـن مردمــــان تنـــها بــه شــرط چاقـــو
دل می برنـد...!
اهای غریبه... کنارش میشینی و فقط با چند ایه قران محرمش می شوی.... و من اشنا با یه دنیا عشق وحسرت به او نامحرمم