ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گفت بنویس گفتم با چه بنویسم قلم ندارم گفت با استخوانت بنویس گفتم مرکب ندارم با چه بنویسم گفت با خونت بنویس گفتم ورق ندارم بر روی چه بنویسم گفت بر روی قلبت بنویس گفتم چه بنویسم گفت بنویس دوست دارم
قد ۱۰۰ تا قابلمه با هرچی لب تو عالمه می بوسمت قبل همه. به شرطی که بهم بگی دوست دارم یه عالمه. حالا دوسم داری یه عالمه؟
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﻴﮑﻨﻢ : ﻣﻦ ﻳﻪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺟﺰﺀ ﺍﻗﻠﻴﺖ ﻫﺎﻱ ﻫﻨﺪﻱ
ﺑﻮﺩﻡ…
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺁﺧﻪ ﻳﻪ ﮔﺎﻭﻱ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻋﺸﻖ
ﻣﻲ ﭘﺮﺳﺘﻴﺪﻡ
بگم برات یه چیزی ، خیلی برام عزیزی، میخوام بگم جدیداً، دوست دارم شدیداً.
اگر باور داری خاطره ها می مانند ، پس آسوده خاطر باش که همیشه در خاطرم هستی.
تو اگر بی خبر از قلب پریشان منی، با همه بی خبری همنفس جان منی من هنوز از می چشمان سیاهت مستم، گفتم بنویسم که به یادت هستم.