ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بعضی ها انقدر سیب زمینی و خیار و بادمجون رو کلفت پوست میکنن که آخرش فقط یاد و خاطرش می مونه :))
دیشب مدیر ساختمون اومده بود دمِ درِ خونه،
با بابام کار داشت!بابام رفت جلوی در،منم صدای آهنگو زیاد کرده بودم!
یهو بابام داد زد:
اون لامصبو خفه ش کن ببینم این چه گهی میخوره آخه!
من :))))))
بابام
مدیر :(
پدر:پسرم میخوام این ترم معدلت 17 بشه ... پسر:من این ترم معدلم 20 میشه ..
پدر:شوخی میکنی ...
پسر:خودت سر شوخی رو باز کردی خخخخخخخ
دختری را دیدم که در ٢٤سالگی از بی پولی تن فروشی میکرد
و خیلی هـا در صــفــ بودن
قــضــیه رو جــویــا شدم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بهم گفتن تــن ماهیه جنوبه!
خیلی هم خوشمزست .
پفک نخور شوربشی
یه وقت ازم دور بشی
لیمو نخور ترش کنی
منو فراموش کنی
آدامس بخور باد کنی
همش منو یاد کنی!!
اون وقتا که داداش کوچیکم 3 سالش بود بهش یاد داده بودم
هر وقت جیش داره به جای اینکه بگه جیش دارم بگه میخوام بخونم!
یه شب داییم خونمون بود شب که همه خواب بودن؛
داداشم به داییم گفت: دایی بیدار شو میخوام بخونم!
دایی هم که نمیدوست جریان چیه گفت:
باشه عزیزم فقط آروم تو گوشم بخون که کسی نفهمه!!
خدا رحمت کنه رفتگان شما رو عفونت گوش 1 سال بیشتر بهش فرصت نداد
صاحبان سه مغازه ی کفش فروشی که کنار هم بودند رقابت بسیاری با هم داشتند .
اولی برای تبلیغ روی شیشه ی مغازه نوشت : بهترین کفش های شهر ! دومی نوشت : بهترین کفش های دنیا ! و سومی که مغازه اش میان این دو بود نوشت :
در ورودی اصلی