اس ام اس و خنده

جدیدترین اس ام اس ها ، بهترین وبلاگ اس ام اس و جوک با آپدیت روزانه

اس ام اس و خنده

جدیدترین اس ام اس ها ، بهترین وبلاگ اس ام اس و جوک با آپدیت روزانه

شعر یادش بخیر آن روزها


یاد ِ آن روزی که ما هم "آب بابا" داشتیم

دفتر ِ خط خورده ی ِ مشق ِ الفبا داشتیم

کفشهایی وصله دار و کوچک و شاید گِلی
یک دل اما بی نهایت مثل ِ دریا داشتیم

صبح میشد عطر ِ نان ِ تازه و چای و پنیر
سفره ای هرچند ساده.. دلخوشی ها داشتیم

زندگی یک ده ریالی بود در دست ِ پدر
پول ِ توجیبی که نه، انگار دنیا داشتیم

بوسه ی پُر مهر مادر وقت ِ رفتن هایمان
راه ِ خانه تا دبستان شور و غوغا داشتیم

نم نم ِ باران که میشد مثل ِ گنجشکان ِ خیس
از پی ِ هم می دویدیم و تماشا داشتیم

برگ بود و خش خش و بابای ِ پیر ِ مدرسه
باز هم پاییز ِ رنگارنگ و زیبا داشتیم

زنگ بود و صبحگاه و صف گرفتن هایمان
ناظم و یک خط کش و دلواپسی ها داشتیم

باز هم بوی ِ گچ و تخته سیاه و نیمکت
تا معلم تو میامد شوق ِ برپا داشتیم

شور حاضر، شوق حاضر، عشق حاضر، غم؟ نبود
باز حاضر غایبی دستی به بالا داشتیم

درمیاوردیم دفترهایمان از توی ِ کیف
مشق ِ شب هایی پُر از تصمیم ِ کبرا داشتیم

ریزش ِ کوه و قطار و ریز علی ِ مهربان
آتش ِ پیراهنش در سوز ِ سرما داشتیم

مُهرهای آفرین صد آفرین یادش بخیر
دفتری از بیست های ِ زنگ ِ املا داشتیم

باز نقاشی و یک جعبه مداد ِ رنگ رنگ
خانه ای با دودکش آن سوی ِ رویا داشتیم

"علم بهتر بود یا ثروت" نوشتن هایمان
آرزوهای ِ قشنگی زنگ ِ انشا داشتیم

زنگ ِ تفریح و هیاهو در حیاط ِ مدرسه
شوق ِ بازیگوشی دارا و سارا داشتیم

زنگ ِ قبلی قهر شاید بر سر ِ آلوچه ای
زنگ ِ بعدی آشتی.. در قلب ِ هم جا داشتیم

نامهای ِ یادگاری ِ کج و کوله چه شد؟
دزدکی بر نیمکت ها حق ِ امضا داشتیم

مثل ِ برق و باد رد شد کودکی هامان چه زود
خواب ِ شیرین بود شاید آنچه را ما داشتیم

کاش میشد باز هم برگشت تا آن روزها
کاش در آن نیمکت ها همچنان جا داشتیم

یادش بخیر نوستالژی

یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که
زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه
از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود

**********************

من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که
اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !

**********************

وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم

**********************

تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم
درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن

**********************

یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!
یادش به خیر.........

یادش بخیر زمزمه های پدر و مادر در غروب ۳۱ شهریور
"غصه نداره که تا چشم به هم بزنی ۹ ماه تموم میشه ... "

**********************

شما یادتون هست بزرگترین خلاف ما زمان مدرسه داشتن حل المساعل بود
از اختلاص هم جرمش بیشتر بود !
وقتی جوابا رو میخوندیم همه جوابا مثل هم بود D:

**********************

یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !

**********************

یکی از ترسناک ترین جملات دوران مدرسه :
یه برگه از کیفتون بیارید بیرون !

**********************

آخه من نمیدونم شادی های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟
والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم
شادی مادی هم در کار نبود فقط گریه و لباس پاره
که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن D:

**********************

یکی از جملاتی که در دوران مدرسه
از معلمین و مدیر و معاونین محترم به کرات شنیده میشد این جمله بود :
"پرونده تون رو میزاریم زیر بغلتون"
خداییش کی دیده پرونده دانش آموزی را بزارن زیر بغلش ؟
مگه هندونس ؟!

**********************

یادش بخیر غربت کلاس جدید و غصه همکلاس نبودن با بچه های سال قبل !

**********************

دلم واسه اول دبستانم تنگ شده

که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی
یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟

**********************

یادش بخیر، پشت دفترای قدیم مدرسه؛ آدمک چارخونه روی تخته سایه:
"تعلیم و تعلم عبادت است"

**********************

"بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید خونه ، معلمتون نیومده"
جالب اینجاست که اون یه ساعتی که زود میومدیم خونه یه حس و حال عجیبی داشتیم ،
اصن اون یه ساعت معادل ۱۰سال بود !

**********************

شما یادتون نمیاد اون روزهایی که هوا برفی و بارونی بود
ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس
ما هم خر کیف میشدیم میرفتم کلاس !

**********************

یادش بخیر اوج خوشحالیمون این بود که شیفت صبح بودیم
و پنجشنبه ساعت ۱۲ تعطیل میشدیم ،
شنبه هم چون بعد از ظهری بودیم ساعت ۱۲ میرفتیم ؛
اوج ناراحتیمونم میشد عکسش !!

**********************

یادتون میاد ؟؟؟
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو
که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد ...

**********************

یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد
خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم ...
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست
بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !

**********************

یادش بخیر

یادش بخیر

بعضی ها انقدر سیب زمینی و خیار و بادمجون رو کلفت پوست میکنن که آخرش فقط یاد و خاطرش می مونه :))


شما یادتون نمیاد

شما یادتون نمیاد یه مستراحایی بود بصورت ذوزنقه٬ خودش اینجا بود سوراخش نزدیک هسته کره زمین٬ چیزت میوفتاد دو ساعت بعد صدای تالاپ میومد...!!

لامصب خیلی ترسناک بود....

تصحیح نمرات

یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!

مدرسه ها و تعطیلی

یادش بخیر اوج خوشحالیمون این بود که شیفت صبح بودیم و پنجشنبه ساعت ۱۲ تعطیل میشدیم ، شنبه هم چون بعد از ظهری بودیم ساعت ۱۲ میرفتیم ؛ اوج ناراحتیمونم میشد عکسش !!

به مناسبت ماه مهر و شروع مدارس

“بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید خونه ، معلمتون نیومده”

جالب اینجاست که اون یه ساعتی که زود میومدیم خونه یه حس و حال عجیبی داشتیم ، اصن اون یه ساعت معادل ۱۰سال بود !

یاد اون روزا بخیر

یادش بخیر هیچ چیز خوشحال کننده تر از این نبود که تو امتحان به جای “توضیح دهید” بنویسن “نام ببرید”