ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
زن به محض ورود شوهرش به طرف او رفت و گفت: عزیزم نمیدونی واسه جشن تولدت چی خریدم!!!
مرد تشکر کرد و گفت: حالا بگو ببینم چی خریدی؟
زن گفت : صبر کن برم بپوشم و بیام
زنه به شوهرش می گه برای سالگرد ازدواجمون چیز نداری به من بگی؟
میگه چرا :یه حلقه ی طلایی اسمتو روش نوشتم/برو بیار پاکش کنم ریدی تو سرنوشتم
زن : عزیزم ، دنبال چی میگردی ؟
شوهر : هیچی
زن : هیچی !؟
یه ۴ ساعتی هست زل زدی به اون قباله ازدواج مون!
شوهر : دنبال تاریخ انقضا شم !
ده مرد و یک زن به طنابی آویزان بودند
طناب تحمل وزن یازده نفر را نداشت
باید یکنفر طناب را رها میکرد وگرنه همه سقوط میکردند
زن گفت: من در تمام عمر همیشه عادت داشتم که داوطلبانه خودم را وقف فرزندان و همسرم
کنم و در مقابل چیزی مطالبه نکنم... من طناب را رها میکنم چون به فداکاری عادت دارم
در این لحظه مردان سخت به هیجان آمدند و شروع به کف زدن کردند
زن به شوهرش :من خیلی لطف کردم بدون اینکه قیافتو ببینم باهات ازدواج کردم.
مرد :بشین بابا من لطف کردم که قیافتو دیدم و باهات ازدواج کردم.
و خدا زن را آقرید, بعدش لوازم آرایش را و سپس جراحی پلاستیک را و بعد از آن پروتز را و بعدتر از آن لباس های زیبا را و وقتی دید باز هم زن ها زیبا نمیشن... دیگه آخرین راه را فتوشاپ دید!